[Archive]


Tuesday, March 09, 2004



    بدو بدو
    با پوماهاش اومد در خونمون
    نه واسه اینکه بگیره بهونه
    واسه اینکه برسونه دو تا هزاری
    من که طاقت نداشتم
    آیفونو ور میداشتم
    بالشتمو گاز زدم
    تا نکنه یه وقتی رسوای اون پوماش شم
    پاچه هاشو بالا زده بود
    گونه هاشو رنگی کرده بود
    بالاخره من نمردم
    دعوتمو بش گفتم
    اونم دوید هراسون
    ــ CD مو بده میخوام برم، دیرم شده عجله دارم
    ماشینو بادش بزنم، مامانی رو گولش بزنم

    ادامه ندارد...


    ||





    Mute
    Current Time 0:00
    /
    Duration Time 0:00
    Loaded: 0%
    Progress: 0%
    Stream TypeLIVE
    Remaining Time -0:00
     



    #róisínmurphy


    || 0 Comments