Monday, April 19, 2004
از نوشته های باهوش من انگار که سرتو بلند کرده باشی بعد ببینی از چند راهی های دورو برت دیگه صدای شیر بی دل و مترسک بی عقل نمیاد ، انگار که دیگه دلت هیچ جادوگری رو نخواد ، انگار که خونه هه تا ابد تو گردباد می چرخه و هیچ جای عجیبی پایین نمیاد از نوشته رو نوشته های صاحابش شاید خونهه فرود بیاد ته دره ی آرلینگتون وقتی میای پایین میبینی یه لشگر سرباز و خدمتکار داری میدونی لشگر چی؟ لشگر گاوت همشون اومدن که فرود اربابشون رو جشن بگیرن یکیشون که از همه بیشتر مهربونه میشه ندیمه ی نزدیک تو این همونیه که یه روز داد میزنه آب جوش لازم دارم و بعد صدای اومه اومه با دودی که از دودکش خونه میاد بیرون همه جا رو پر میکنه پرده ها رو که کنار زدی، دستاتو میزنی به کمرت و به این فکر میکنی که دیگه... Link || |