[Archive]


Monday, April 19, 2004



    از نوشته های باهوش من

    انگار که سرتو بلند کرده باشی
    بعد ببینی از چند راهی های دورو برت دیگه صدای شیر بی دل و مترسک بی عقل نمیاد ، انگار که دیگه دلت هیچ جادوگری رو نخواد ، انگار که خونه هه تا ابد تو گردباد می چرخه و هیچ جای عجیبی پایین نمیاد

    از نوشته رو نوشته های صاحابش

    شاید خونهه فرود بیاد ته دره ی آرلینگتون
    وقتی میای پایین میبینی یه لشگر سرباز و خدمتکار داری
    میدونی لشگر چی؟
    لشگر گاوت
    همشون اومدن که فرود اربابشون رو جشن بگیرن
    یکیشون که از همه بیشتر مهربونه میشه ندیمه ی نزدیک تو
    این همونیه که یه روز داد میزنه آب جوش لازم دارم
    و بعد صدای اومه اومه با دودی که از دودکش خونه میاد بیرون همه جا رو پر میکنه
    پرده ها رو که کنار زدی، دستاتو میزنی به کمرت
    و به این فکر میکنی که دیگه...


    ||





    Mute
    Current Time 0:00
    /
    Duration Time 0:00
    Loaded: 0%
    Progress: 0%
    Stream TypeLIVE
    Remaining Time -0:00
     



    #róisínmurphy


    || 0 Comments