[Archive]


Monday, May 17, 2004



    یکی بود یکی نبود
    توی دریا بر آبادی نور
    پشت کوهای بلند یه جای دور
    یه پری آتیش پاره قد نخود
    دست به کمر سرتق و قد
    یه خوشگلک گوله نمک
    همش پی دوز و کلک
    تپل مپل نون بربری
    دستاش کثیف و جوهری
    دمش هوا سرش فکل
    یه دختر حسابی خل
    ته تقاری بچه ننه
    انگار طلب کار از همه
    قهر و حسود
    کنج خونش نشسته بود

    صبح که میشد به فکر جنگ
    با تیر کمون و قلوه سنگ
    دنبال ماهیا میکرد
    چشاشونو سیا میکرد
    پر میکشید مثل خروس
    میزد تو فرق اختاپوس
    میگف که دریا تاریکه
    یه جوب خشک باریکه
    حوصله ام سر اومده
    کفرم دیگه درومده
    نه کافه ای مغازه ای
    نه اتفاق تازه ای
    همه کچل همه خواب
    گندیده توی مرداب
    یه مشت نهنگ و ماهی
    پوسیده تو سیاهی
    تو این دیار مرده
    دنیای آب برده
    شدم یه ماهی دودی
    نفله میشم به زودی


    ||





    Mute
    Current Time 0:00
    /
    Duration Time 0:00
    Loaded: 0%
    Progress: 0%
    Stream TypeLIVE
    Remaining Time -0:00
     



    #róisínmurphy


    || 0 Comments