Sunday, May 30, 2004
میخواستم بگم در مواجهه با دنیا های جدید و جذاب انتلکچوآلی که افتادی وسطش و کم کم داری زیر زبونت مزه مزش میکنی دو تا راه بیشتر نداری یکی اینکه بفهمی سویچ کردن درد داره، دردشو بکش و صدات درد نیاد، تا جا بیفتی یکی اینکه فکر کنی انقد واست ارزش نداره که درد مرز و کلید زنی رو تحمل کنی، پس دست از ادا اطوار ور دار و بگو "نع، نمیخوام، نمیکنم، نمیام" باز دوباره که شروع کردی به همذات پنداری! اینا مال آدماییه که به قول تو در جا نزدن و تو گوششون شمع نریختن یکی مث من که تو گوشش شمع ریخته و به قول تو خودشیفتگی مضمن داره، اصن به مرحله ی مواجهه نمیرسه مواجهه یعنی "چیزی غیر از اینی که توی من هست هم وجود داره" مواجهه یعنی "من دارم یه چیزی رو میبینم که بلد نیستم مفهمومش رو با چار عمل اصلی درونم بسازم، در نتیجه باید یه تجدید نظر تو آب و باد و خاک و آتش بکنم" خیلی وقته، من از این چیزا پیدا نکردم آدما با هم فرق دارن گلم اینم گریه نداره از این کول تر و چسبونک تر نمیشه Link || |