[Archive]


Wednesday, August 11, 2004



    در شب سوم ربیع الثانی ثنه ی ثمان و ثلاثین و اربعه مئا بدعتی تازه نهادم
    خویشتنم را به بهانه ی شستن به حمام برده مثله کردم
    پس آوردم و هر تکه را بر لونی از الوان اطلس بگذاردم
    کتاب را بستم و به صوتی که فرماندگان، گفتم:
    وعده گاه مان نیمه شب، مقدمه ی ناشر

    آنگاه شنیدم که اقیانوس ها به خروش گفتند
    مرد نباشی تا که تکه ها را مهلت دهی، خویشتن به غربت فرسوده سازند
    و جمع نیایی تا خاکی بر زمین مانده است تشنه ی خون جوشانت


    ||





    Mute
    Current Time 0:00
    /
    Duration Time 0:00
    Loaded: 0%
    Progress: 0%
    Stream TypeLIVE
    Remaining Time -0:00
     



    #róisínmurphy


    || 0 Comments