Monday, October 11, 2004
لبخندی به گشادی در باز بر لبانش بود وقتی که دم پایی ها آب میشدند و گل ها شنا میکردند نه آنوقت که باد سرد میوزد شب ها سرد درست مثل تو لعنتی و روح تو کمین در قلب من تا ابد شلیک خواهد کرد تیر های مشقی که به او داده بودی تا با آن خودش را هدف بگیرد راستی برایت نگفتم هنوز از انبار خانه ات Link || |