Saturday, October 16, 2004
کشو را کشیدم و آهنگ های قدیمی را وارونه کردم نشستم لام تا کام با خودم تکرار کردم حرف مرد را که سبیل های پرپشتش انگار زبر بود " از فردا، جای لیوانت را عوض کن، از آن طرف خیابان راه برو و شبها زود بخواب " یک بار بلند یک بار در دل و یک بار در هیچ جا اینها خیال میکنند دل من عینک دودی زده ساعت ها به جانم می افتند و قلقلک پشت قلقلک، بلکه دستشان برسد و عینک را بکنند و با خود ببرند جوکر های خوبی هستند راستی چند بیت شعر هم حفظشان است، که با آن خیس کنند خودشان و مخاطبشان را لابد Link || |