[Archive]


Saturday, January 01, 2005



    او میگفت میخواهم سرم را بترکونم
    آن یکی هنوز خمار بود و آلتش خوب حال نمی آمد
    و یکی دیگر آرام آرام آب میشد و به خورد پاهایشان میرفت
    انگار بنای دنیا آب باشد و هر بار یک بنده آب شود
    همه چیز در آینه ی تخت اتفاق می افتد
    گاهی کثیف


    ||





    Mute
    Current Time 0:00
    /
    Duration Time 0:00
    Loaded: 0%
    Progress: 0%
    Stream TypeLIVE
    Remaining Time -0:00
     



    #róisínmurphy


    || 0 Comments