Friday, February 04, 2005
آرام آرام باز میگردم به اتاقی که در آن راه رفتن را یاد گرفتم در خلسه فرو میروم و خاطره ی اولین راه رفتن پاهایم را نازک میکند کمی فکر میکنم و ناگهان پلک زدنم نازک میشود سیگار کشیدنم نازک میشود موهای زیر شکمم نازک میشوند دیدنم نازک میشود و به زندگی ام فشار می آید *** وای خوب شد از این استکان صرف نظر کردم آن موقع هنوز محرم نشده بودم تا بدانم چقدر لبریزم وای چقدر لبریزم *** هر کسی چیزی به خاطر دارد از آخرین روز کودکی و اولین روز بزرگی و من ماه کهربایی را صدای آلوده به غم یک بزرگسال را، بزرگسال *** چقدر هر چه میگذرد زندگی برجستگی اش را از دست میدهد شاید هم من زیادی تاریخ پرستم *** امروز دوستی برایم میگفت از یک عده آدم و ناگهان ترسیدم از اینکه این همه فرق کرده ام دنیا خیلی کند تر از این حرف هاست آدم این را خیلی دیر میفهمد خیلی بعد از آنکه خودش را کشت *** من دارم لای علف های هرز خانه تان وول میخورم مثل یک جانور لزج که پوستش روشن است و تو لابد داری کتاب زویا پیرزاد یا مونیرو روانی پور یا شهنوش پارسی چی چی میخوانی و تخیلت را قوی میکنی زندگی به فجیع ترین وضع ممکن خنده داری است Link || |