[Archive]


Sunday, February 13, 2005







    اول خاکسترهای غیر عادی را با "اسکاچ-برایت تبعیدی به گوشه ی آشپزخانه"، هول میدهم زیر شوفاژ
    بعد در را قفل میکنم ، چراغ را خاموش و نارنگی روی سنگ ها را قاپ میزنم و بو میکنم
    بعد به boat که on the river است خیره میشوم
    تا ببینم امشب قرار است چه شگفتی از این خلقت را نشانم دهد

    ***

    من دیگر کمتر در این دنیا هستم
    تا جایی که ذهنم یاری میکند
    خیلی کم به خاطر می آورم
    وقت هایی را که واقعی بوده باشم
    بی آنکه کله ام از کورن فلکس های ازدیاد زندگی در حال انفجار باشد

    ***

    دیدی بعضی وقت ها خیلی بیخود با یک آدم برخورد میکنی
    به اندازه ی همه ی عمرت هم بیشتر با او دچار تفاهم میشوی و کیف میکنی یکی عین خودت را گیر آورده ای
    و از آن برخورد به بعد، دیگر حتی قدمی هم به سمت آن آدم نمیگذاری
    و فقط میدانی
    که خوب میشناسی اش
    و همین به اندازه ی تمام دوستی های فیزیکی ات، برای تو وابستگی ایجاد میکند


    ||





    Mute
    Current Time 0:00
    /
    Duration Time 0:00
    Loaded: 0%
    Progress: 0%
    Stream TypeLIVE
    Remaining Time -0:00
     



    #róisínmurphy


    || 0 Comments