Sunday, February 06, 2005
سرم را که در دستم میگیرم و برای خودم آهنگ آرام کننده میخوانم میخونم ممممممم *** روشن کن مسیر را مریض من تب دار است باید شیطان ها را از او دور نگه داریم *** میدانی لذت یعنی چه؟ لذت لذت لذت میدانی در باره ی چه صحبت میکنم؟ در باره ی لذت در باره ی لذت پرستی در باره ی بت هایی که برای بندگانشان strip tease میکنند در باره ی آنچه برای آن متولد شده ایم در باره ی آنچه حواس را آلوده به مایع لزج قدرت میکنند *** کاش من پیامبری میشدم رسالتم بی خیال کردن آدم ها رسالتم خودخواه کردن آدم ها رسالتم خود خدا بین کردن آدم ها رسالتم ریدن به شخصیت ها شخصیت های حقوقی بود *** چه لذت بخش است پوشیدن شلوار های پاره پوره ی قدیمی لذت کشف کردن سانت به سانت خاطره های پاره شدن و کهنه شدن و مردن *** من نمیدانم چرا در همه ی اولتیماتوم هایی که زندگی بهم داده علم دوست شدم نمیدونم چرا وقتی گشاد گشاد وقت رو میریزم تو سوراخ مستراح این غریزه ی خدادادی اکتیو نمیشه *** میخوام بهتون بگم که ما باید همه دست به دست هم خودمون رو نجس کنیم، مدفوع خودمان را بخوریم، کس کشی کنیم برای جفت گیری کردن کره ی زمین تا همه ی این تمیز ممیز ها خجالت بکشند از اختلافشان با زمینه چرا همش ما باید همش فکر کفش و لباس نو و لباس رسمی کنیم Link || |