[Archive]


Sunday, March 20, 2005



    نمیدانم چطور بگویم
    یا شاید مشکل من باشد همیشه در توضیح دادن یک چیزی مستقیما در باره ی خودم
    هر چه هست ...
    من امروز آمده ام اینجا با اثر انگشتم هایم که پاکشان نکرده ام
    آمده ام بگویم
    مرا دست بند بزنید
    و ببرید
    من
    شخصیت گمشده ام را
    در زندانی شدن
    و تماشا کردن از پشت میله ها
    یافته ام

    ***

    کلمه هایی هستند شبیه لذت بخش، جذاب، جمع شدن همه چیز در یک نقطه یا بگو حوزه ی واحد
    این کلمه ها سری اند
    باید روی آتش بگیری آنها را
    تا بتوانی
    بخوانی شان

    "قانون اول اعتیاد"

    ***

    با سرنوشت نامعلوممان اینجا ایستاده ایم
    چانه در یقه
    و گرادیان (gradient) بی نظیر یخ در بهشت در زمستان شلوغ تهران را
    زندگی میکنیم

    پ.ن: البته که زندگی هم مرحله دارد

    ***

    و البته camel جزء گروه هایی است که باید
    چتتتتتتتتتت
    باشی
    تا
    آب شوی
    زیر
    پایش

    ***

    قسم به خدای یگانه
    اگر سیگار را در دست چپ من بگذارند و آبجو را در دست راست من قرار دهند
    تو هم به میانم باشی
    هر قتلی بخواهی میکنم
    چون دیگر به اندازه ی کافی دیده شده ام


    ||





    Mute
    Current Time 0:00
    /
    Duration Time 0:00
    Loaded: 0%
    Progress: 0%
    Stream TypeLIVE
    Remaining Time -0:00
     



    #róisínmurphy


    || 0 Comments