[Archive]


Thursday, March 24, 2005



    پیرمرد هایی که خوش مشربند و شیک پوش دیدی؟
    پیرمرد هایی که سوکسه شان در مجلس مثل ماه خیره میکند
    خودتم دیدی؟

    ***

    آدم مریض است میگویم، بگویید نه
    به جای اینکه از خوردن سه تا رولت لادن با مقادیر انبوهی خامه و میوه لذت ببرد
    یاد کافه - قنادی سر وصال می افتد
    و شیر کاکائوی زمستان
    و ستونی به درازی لوبیای سحرآمیز

    ***

    این شهر نقره ای امشب حسابی ما را گس کرد
    چه خواب باستانی بکنیم و خسته و از راه آمده بیدار شویم

    ***

    دیدی بعد از گذشت حدود ده سال که به آدم ها نگاه میکنی
    دیگر به نظرت دماغشان آنقدرها هم گنده و چندش آور نیست
    یا چشمهایشان انقدر ورنقلمبیده که بچه مدرسه ای بترسانند
    یا انقدرها هم دیگر فاسد و زن و بچه سوز نیستند

    بچه ها مواظب باشید

    ***

    چیزی قرار است امروز اتفاق بی افتد
    بی قرارم و هی خانه را مرتب میکنم
    چند لحظه تمیزی
    آخیش

    ***

    میبینند آدم یاد خاطرات کودکی اش افتاده
    شروع میکنند به ساختن جو های وحشتناک

    خوب شد بزرگ شدیم و پشم هایشان ریخت
    عجب عوامل مخرب روانی بوده اند!

    ***

    از نوشتن تو اینجا یه کم جا خوردم
    چقدر ضایع که هی می آیم خودم را در نانوایی جلوی دم پایی ها و بیژامه ها پهن و مسطح میکنم
    حیف من

    ***

    شلاق های کوچه بعد از ظهرها در می آید
    و همه خیره در هم منتظر می مانند تا یکی خوابش ببرد

    ***

    تفریح عید امسال من این است که نصف شب کاکتوس ببینم
    و منتظر بمانم تا وجیهه خانم بگویند "واااااااااااااا"


    ||





    Mute
    Current Time 0:00
    /
    Duration Time 0:00
    Loaded: 0%
    Progress: 0%
    Stream TypeLIVE
    Remaining Time -0:00
     



    #róisínmurphy


    || 0 Comments