Monday, April 18, 2005
امروز یک روز کثیف است آدم ها سطل های زباله ای هستند که سرشان بر تن پر از آشغالشان سنگینی میکند هر کس حرفی میزند چیزی نمیشنوم و مدتی که میگذرد حس میکنم آب در گوشم رفته چون و چرا ندارد امروز یک روز کثیف است یک موجود بدبخت که اسمش انسان است و میگویند مختار است، اراده کرده سنگ شود یک سنگ بزرگ که میخوابد روی زمین و از زیرش کمی خون بیرون میزند سنگ تنش لش است و چاره اش خوابیدن روی گوشت و غضروف های بی خاصیت بی خاصیت توجه بزرگترین اشتباهی است که میتوان در زندگی نثار آدم ها کرد خوشبختی یعنی سی چهل سال دور از چشم آدم ها لذت ببری و بفهمی و رشد کنی و بعد دور از چشم آدم ها بمیری اگر هر روز مثل امروز، آینه شفاف بود بیچارگی آلوده شدن به نگاه و توجه را روی سنگ براق مستراح می انداختم و حسابی کثیفش میکردم تا بشود مثل یک روز کثیف راه خروج کدام ور است راهبان لعنتی؟ هان؟ من هم مثل همه ی بدبخت های دیگر دیر روشن شده ام نمیخواهی بگویی که جاده راه برگشتی ندارد؟ هان؟ چه اهمیتی دارد گفتنش وقتی سوالم جنبه ی استفهامی ندارد؟ پس برو گم شو و نخواه که به خاطر برقرار کردن بروکراسی، قربانی یک روز کثیف شوی پ.ن: به امید روزی که نه فقط برای سکس که برای همه ی درخواست های نجس انسانی وسیله ساخته شود و دیگر کسی به کسی نگوید سلام، تا معلوم شود نمرده Link || |