Monday, July 18, 2005
اگر دنبال یک شاهکار موسقی معاصر (از رگ گردن هم معاصر تر) میگردید آلبوم 2005 این Decemberists های جادوگر رو بگیرید و با شهوت گوش بدید Picaresque یعنی اوباش، یعنی رذل، به یک دسته از قصه ها هم گفته میشود قصه، نه مثل قصه هایی که از جلدشان درخت به آسمان میرود، از آن قصه ها که اوباش محورند *** آهای آدم های شهر خر مهره هایتان کجاست؟ یک عابر بیگانه دستش را در جیبش کرده و تخم خودش هم حسابتان نمیکند پس چه شدند مردمی که اغواگر بودند و غریبه به دام انداز؟ *** آلبرت مردی که دوست نداشت بزرگ باشد بالاخره شب گذشته به هوش آمد و لذتی را درک کرد که فقط بزرگتر ها درک میکنند تف به این دنیا بیاد که هیچ کدوم از بت هاش ابدی نیستن *** On the lam from the law on the steps of the capitol you shot a plainclothes cop on the ten o'clock and I saw momentarily they flashed a photograph, it couldn't be you you'd been abused so horribly but you were there in some anonymous room and I recall that fall I was working for the government and in a bathroom stall off the National Mall how we kissed so sweetly how could I refuse a favor or two for a tryst in the greenery I gave you documents and microfilm, too And from my ten floor tenement where once our bodies lay how I long to hear you say no, they'll never catch me now no, they'll never catch me no, they cannot catch me now we will escape somehow somehow *** والا اینجور که میگن نیست هی میگن تابستون آدم پر حرارت میشه یا به اصطلاح هورمونای جنسیش زیاد میشه حرف مفته تابستون یک فصل شلوغ کثیف عصبی نفرت بر انگیزه تو این فصل آدم حتی فرصت نمیکنه حرکت های جزئی تر از این حرفها رو ببینه اونایی که تابستون چیز دیگشون میشه احتمالا از نژاد دیگه ای از جانوران هستند *** آگهی ازدواج: من دلم یه زمین گلف خنک آفتابی میخواد با دو تپه تی شرت سفید و کلاه سرمه ای یک گله سار و یک قالب بزرگ یخ و یک حوری لال که slow motion بازی میکند و یک سیم دراز که هر جا میروم دنبالم بیاید پ.ن: منظورم از سیم دراز را در جلسات خصوصی معارفه خواهم گفت *** الان بدجوری هوس آن کوه های عجیب غریب جاده ی کرمان-سیرجان را کرده ام همان ها که راه راه بودند، راهی باران و راهی آفتاب تیز همان ها که ساکت بودند و آدم احساس میکرد قاچاقچی های بازنشسته باید دوستش داشته باشند آه، چرا این ایران گردی ما را تصویب نمیکنند که هم پولدار شویم و هم دلمان را از عزا در آوریم *** آن ماری کاندومه قیلیای عزیز لباس ها را فرستادم همراه با امانتی غصه ی چیزی را بی خودی نخور، چاییتو بخور Link || |