[Archive]


Monday, July 11, 2005



    خواستم به سبک یکی از این وبلاگ نویسها که خیلی خطرناک است متن خطرناکی بنویسم،
    شد این که میبینید:

    سلام میخواستم بگم که من تقی خطرم
    مراحل خیلی خطرناکی پشت سر گذاشته میشه تا درست از دل خطر یه تقی خطر به این خطرناکی متولد بشه
    تقی غیر قابل پیشبینه، تقی متفاوته، تقی شاس پایین محله ای ها است
    هر لحظه ممکنه یک کار خطرناک ازش سر بزنه
    تقی خطر
    تقی خطر
    تقی خطر
    این نام منو یاد تعارض های دوران خطرناک دبستانم میندازه
    تعارض هایی که با دنیای راهنمایی ها و دبیرستانی ها و دانشگاهیان و طلاب حوزه ی علمیه و اساتید و امپل و نوداکس و فنی داشتم
    خدافظ فقط میخواستم بگم من تقی خطرم

    پ.ن: اگر یک آدم خطرناک این نوشته را خواند، مرا خواهد بخشید به خاطر کمی لودگی از سر بی حوصلگی.

    ***

    البته با تشکر از فیلم ماهی ها عاشق میشوند
    باید بگویم ساعت ها از همه زیباتر عاشق میشوند
    در ضمن اون آگای مججججره چرا عین هنرپیشه ها فلم بازو میکرد؟

    ***

    از اینکه کسی به من اخم کند ناراحت نمیشوم اصلا
    ولی از اینکه پیشبینی کنم کسی به من اخم میکند، و پیشبینی ام درست از آب در بیاید ناراحت میشوم
    اینکه کسی با آدم دعوا کند یا به آدم اخم کند فقط وقتی ناراحت کننده است که انتظارش را داری، منتظرش نشسته ای

    ***

    چقدر آدم خوشش می آید وقتی که چیزی را به کسی میگوید
    با نامفهوم ترین زبان و گنگ ترین وسیله، طوری که خودت هم انتظار نداری صدایت بر سنگی بنشیند
    ولی آن آدم دقیقا میفهمد تو به او چه گفته ای، بدون آنکه حتی برای گفتن احضارش کرده باشی

    ***

    ما محلمان یک چرخ و فلکی باد کنکی شیپورکی لواشکی یواشکی دارد
    این شخص اسرار آمیز برای بچه های فقیر و مسلمان محل ما بوی بابا نوئل بچه های چاقال و مسیحی محل اونا رو میده
    به همون مخملی و قرمزی و ریش بلندی، و به همون علاقمندی به سرکشی به دختران تنهای زیر شیروونی

    ***

    بالاخره من یه آهنگ از آلبوم های استودیوی Porcupine Tree پیدا کردم که از ورسیون Live ش قشنگ تره، Waiting

    ***

    Signify یعنی حاکی بودن، وضع حمل داشتن، نشان دادن، فهماندن، معنی دادن، سرچشمه بخشیدن، به نیم نگاهی جگری آتش زدن، یعنی لبویییییی، یعنی لبوووووووووووو

    ***

    و در آخر باید سپاس بگویم به مهره ی سرشناس شطرنجی که فرشته وار حاضر شد با من لی لی بازی کند
    نیمرخت را میبوسم مهره جان و به خدا میسپارمت، تا پایان ماموریت بعدی، نمیتوانم با تو بازی کنم

    ***

    آدم وقتی دارد از این رو به اون رو میشود جلز بلز و روغن پرانی زیاد میکند
    ولی مطمئن باش که استراحت دیگری هم فرا خواهد رسید
    و آرزو به دل میمانی برای یک ذره صدای سرخ شدن


    ||





    Mute
    Current Time 0:00
    /
    Duration Time 0:00
    Loaded: 0%
    Progress: 0%
    Stream TypeLIVE
    Remaining Time -0:00
     



    #róisínmurphy


    || 0 Comments