[Archive]


Saturday, July 23, 2005



    بدون اینکه آتیششون بزنم
    بدون اینکه پارشون کنم
    بدون اینکه توشون بگردم
    بدون اینکه فکر کنم اگه کسی اینا رو ببینه چی فکر میکنه و چی میشه
    بدون اینکه چیزی رو انتخاب کنم
    بدون اینکه فکر کنم بعدا دلم برا کدوماشون تنگ میشه
    همشون رو انداختم تو پنج شیش تا کیسه ی گنده ی سیاه
    و بردم گذاشتم دم در
    بعد یک لیوان مشروب سفید و گرم
    و به قول سهیل قدرت تخریب ریف های Dream Theater
    همه ی سال هایی که زندگی کردم تو پنج شیش تا کیسه ی زباله خلاصه شد
    و حالا من حتی یک عکس سه در چهار هم ندارم که نشونت بدم
    بچمون خوشحال میشه که باباش انقدر نو و بی گذشتس
    نه؟
    نه؟

    ***

    ای شب
    امشب وظیفه ی سنگینی بر دوش تو است
    ای شب
    بی خیر و شر
    بگذر
    تنها
    بگذر

    ***

    ای شب!
    یادت نرود
    همه چیز بر دوش تو است
    جرأتش را داری؟


    ||