Thursday, June 01, 2006
فکرش را میکردی... محافظه کارانه ترین، جبرآلوده ترین و توهین آمیز ترین تصمیم زندگی ات را درست در همان تاریکخانه ی تنگ و دراز بر همان دشک و ملافه عملی کنی که روزی آزادانه ترین، بی گمان ترین و خالص ترین بلند پروازی زندگی ات را با لکه های بزرگ خون روی آن نقاشی کرده بودی ؟ اگر آدمی چیزی بیشتر از یک زاده ی فراموشی بود روزی هزار بار زیر کفش کینه ی خاطراتش مثل یک ته سیگار له میشد Link || |