[Archive]


Wednesday, February 13, 2008



    قصه ی شنگول و منگول و حبه ی انگور!
    داستان بیچاره و فراموش شده ی دوران ما.
    این روزها آدم هایی را میبینی که حمایت بی دریغ مادر را به خیال خام صورت آرد مالیده ی جناب گرگ میفروشند.
    شاید حق با آنها است
    شاید دنیا مهربان شده و در خیابان ها فراوانی رفاقت و حمایت است
    اینها را گفتم که بگویم
    مادر بدبین تو
    برایت یک پیغام دارد:

    I don't care where you go you won't get away from me
    black as the night is day filled with no sympathy
    marching down the hall for a misery
    I don't care where you go you won't get away from me


    ||