[Archive]


Sunday, September 28, 2008



    Dave صبر کن. ممکن است صبر کنی؟
    صبر کن Dave. میشود صبر کنی؟
    Dave دارم حافظه ام را از دست میدهم.
    میتوانم حسش کنم، میتوانم حسش کنم.



    پ.ن: بخشی از دیالوگ هایی که ابر کامپیوتر HAL به فضانورد خونسرد 2001: یک اودیسه فضایی میگوید و در آغاز مقاله ای که ناطق الاسلام عنوانش را اینگونه ترجمه میکند آمده است: "آنچه اینترنت بر سر مغزهای ما می آورد".

    میبینید دوستان، از شما نقل قول میکنم و نامتان را هم میگویم، درست آن سوی سکه ای که شما بی چشم و رو ها روی دیگرش هستید، رویی که بیشتر به سنگ پا مینماید تا وجدان کاری یک نویسنده.
    آخر نحس نامه ای 13 خطی از من را به عنوان بخشی از اقبال نامه ی خود در ابتدای یک مجله پر خواننده چاپ کردن چه لذتی دارد برای یک نویسنده؟ نویسنده؟ هر که مینویسد؟
    آهای جوانک تو حتی وقتی مینویسی (Paste میکنی، میچسبانی، میمالانی) از کوچه و خیابان جدا نمیشوی. قلم در دست تو چه میکند؟ جوراب و شرتت را خوانندگان مونث آن مجله که حالا توقیف شده جویده اند؟ نکند ترشیدگی لبخندت را هم از رخت بخت آنان ربوده ای؟!


    ||