Saturday, November 08, 2008
ببینید میدانید چرا فکر میکنیم عقب مانده جماعتی هستیم؟ چون نمیدانیم آنها که دانا میدانیمشان بعد از جنگ سختی که میانشان در گرفت و کشته های زیادی دادند و مرگ را از لب بوسیدند و نبوسیده از خواب پریدند، صبحی از صبح ها بیدار شده بر تمامی کاغذها و مقواهایی که در آنها اثری از عقل و مثبتیزم (پوزیتیویسم) و تخم لق گویی هایی چون ملت و دولت، یعنی آنکه مسیح است و آنکه جذامی، و هر آنچه تا به حال دلشان را قرص میکرد و در لحظه ی مواجهه با لب قلوه ای مرگ هیچکدام کارآمدی قبل را نداشت ... آیا این خزعبلات مقدسی که نتوانسته بود ایشان را از جنون خود کشی و نسل کشی و ناسیونالیسم نه رهانده بلکه لااقل هش داری دهد، آیا واقعا همانی نبود که باید بر آن Pee مینمودند؟ خوب دوستان، ما هزار سال پیش از اینها آن لب قلوه ای را دیده بودیم و بر کتاب هایمان خود را آسان کرده بودیم. این است آنچه ما فراموش کردیم و آنها مدام انکارش میکنند. Link || |