[Archive]


Tuesday, November 18, 2008



    یا تو شانس را می آوری
    یا شانس تو را تعقیب میکند
    یا باز اتفاقات را با کاموا شتباه گرفته ام
    تکرار زیاد در این مورد خاص باعث نمیشود Celebration را با پوزخندی از باشندگی ساقط کنم.


    ***


    دیدم چهار تا بیشتر باقی نمانده
    رگ نابودگر غرشی کرد و آزادی را عنقریب یافت
    بعد یادم آمد، هر کدام از این چهار، چهاری دیگر است
    و هر یکی از آن چهار دیگر، خود شخصیتی است!
    پس لازم شد اصلاح کنم توصیف ابتدایی ام را
    هنوز چهار تا چهار تا مانده و من با هرکدام میتوانم گلی به سر خود و زن و بچه ام بزنم

    پ.ن: جاده با تمام زیبایی یک عنصر مهم در ملکه شدن کم دارد. میدانیم، میدانیم، جاده ها زیاد اند و جاده پر از رد است و این آمار، ابتذالی است که ملکه را کلفت تواند کردن.



    ***


    هیچ چیز نابرابری در اصل وجود ندارد
    اگر دقت کنی بازنده برنده است و برنده بازنده ای بیش نیست.
    و این که گفتم به متافیزیک و توهم و اگزیستانسیالیسم دیالکتیکی هیچ ربطی ندارد
    بلکه بیشتر به عقده ی اودیپ من مربوط است.



    ***


    خوب دیگر لازم شد چند صباحی خانه مان را سوار نموداری بر گانت چارتی کنیم.
    همون چارت که میرود
    به آنجا که پروژه ها Due شده اند، رسالت سانتی مانتال خویش که همانا ثروتمند کردن من است را به پایان برسانند.



    ***


    ||