البته که دیگه از تغییرات رادیکال انفجاری خبری نخواهد بود یعنی من دیگه اهلش نیستم این روزمرگی کلفت رو نمیشه به هم زد ولی میشه جور دیگه ای انتخاب کرد ولی میشه جور دیگه ای احساس درستی کرد ولی میشه جور دیگه ای قربونی داد ولی میشه فوکوس رو عوض کرد ولی میشه Priority ها رو جا به جا کرد ولی میشه زمان و انرژی رو جور دیگه ای تقسیم کرد ولی میشه جواب های کوتاه جدیدی به سوالات ساده ی همیشگی داد نه برای فردا رسیدن نه برای روزی رسیدن تنها و تنها برای تداوم حس بودن
یک پنجره وا کن بعد پشتش بشین بعد انقدر بشین که بواسیر بگیری میدونی چی شد؟ هم بواسیر گرفتی هم نمیدونی اون چیزی که جالبه باز کردن پنجرس نه نشستن پشتش اصلا پنجره یعنی چی؟ یعنی دریچه ای به آن سوی ابدیت تهوع آور و حالا پنجره ی تو، خود ابدیتی است.
آدم ها در فانتزی هایشان هم آدم میمانند سر به راه میمانند هر چه اسمش است ممکن است بدانی که من اینطور نیستم؟ بله؟ ای جان این دقت از لالایی زمان و دست عادت بماند در امان
خوب میدانی شاید هم ندانی که من میدانم که اگر آنها نمیدانند من میدانم که تو تا آخر دروغ گو باقی میمانی پس نخواهی چشید لذت گستاخی را پس دیوانه نخواهد شد باد رباینده از تو و زبانت پس نظاره گر Transform با شکوه ماده و انرژی به حقیقت نخواهی بود و اسمت روی هیچ یک از قفسه های آرشیو شب نوشته نخواهد شد
میدونی که همه چیز در این دنیا اسم داره نه؟ دستاورد های Late Night عشقی-فانتزی-هارمونیک سرشار از CJE سرنام کمدی، Jealousy و اکستاسی من نیز هم حالا اگر با حاصل زندگی ام خداحافظی کنید و بدانید که من دارم موضوع جدیدی را به میان میکشم اسم این یکی Agnosticism است.